موضوعات وبسایت : دانلود جزوه

قواعد درس سوم عربی پیش دانشگاهی انسانی

نویسنده : مینا علی زاده | زمان انتشار : 13 دی 1399 ساعت 13:29

  درس سوم

ترجمه‌ی درس سوم

مَنْ یَمْتَطی[1] الْمَجْدَ؟

چه کسی به بزرگواری دست می‌یابد؟

لایَمْتَطی الْمَجْدَ مَنْ لَمْ یَرْکَبِ الْخطَرا           وَ لا یَنالُ الْعُلی مَنْ قَدَّمَ الْحَذَرا

کسی که سوار بر خطر نشود (خطر را نپذیرد)، بر مرکب بزرگواری سوار نمی‌شود.(به بزرگواری نمی‌رسد) و هر آن که احتیاط را در پیش گیرد به مقام بلند نایل نمی‌شود.

لا بُدَّ لِلشَّهـْدِ مِنْ نَحْـــلٍ یُمَنِّعُــهُ           لایَجْتَنی[2] النَّفْعَ‌مَنْ‌لَمْ‌یَحْمِلِ‌الضَّرَرا

ناچار برای به‌ دست آوردن عسل، زنبور عسلی است كه مانع آن می شود-كسی كه ضرر را متحمل نشود، سودی نمی چیند (سودی را به دست نمی آورد).

لایُبْلَغَ‌السُـــؤْلُ اِلّا بَعْدَ مُــــــؤلِمَةٍ             وَلا یَتِمُّ الْمُنَی اِلّا لِمَنْ صَبَــــرا

نیاز، برآورده نمی شود مگر بعد از رنج و سختی - و آرزو به انجام نمی‌رسد (تمام نمی شود) جز برای كسی كه صبر داشته باشد.

وَ اَحْزَمُ[3] النّاسِ مَنْ لَوْ ماتَ مِنْ ظَمَأٍ          لا یَقْرَبُ الْوِرْدَ حَتّی یَعْرِفَ الصَّدَرا

هشیارترین و دوراندیش‌ترین مردم كسی است كه اگر از تشنگی بمیرد - به آبشخور نزدیك نمی شود تا زمانی كه محلّ بازگشت (از آن‌جا) را بداند.

وَ اَغْزَرُ[4] النّاسِ عَقْلاً مَنْ اِذا نَظَــرَتْ             عَیْناهُ أَمْراً غَدا بِالْغَیْــــرِ مُعْتَبِرا

عاقل‌ترین مردم كسی است كه وقتی چشمهایش به امری نگریست - از كار دیگران گیرند‌ه‌ی عبرت‌ باشد .

فَقَدْ یُقالُ[5] عِثارُ[6] الرِّجْلِ إنْ عَثَرَتْ                   وَ لا یُقالُ عِثارُ الرَّأْىِ إنْ عَثَرا

اگر پا بلغزد، اصلاح پذیر و  قابل گذشت است -  (ولی) اگر اندیشه و فكر بلغزد، اصلاح پذیر و قابل گذشت نیست

مَنْ دَبَّــرَ الْعَیْشَ بِالْآراءِ دامَ لَهُ                 صَفْواً[7] وَ جاءَ اِلَیْهِ الْخَطْبُ[8] مُعْتَذِرا ·

هر کسی که زندگی را با فكر و عقیده تدبیر كند، زندگی برای او با خوشی و صفا ادامه می‌یابد و گرفتاری عذرخواهانه نزد او می‌آید

وَ لا یَنالُ الْعُلی إِلاّفَتًی شَرُفَتْ                       خِلالُهُ[9] فَأَطاعَ الدَّهْرُ ما أمَرا

به بزرگی نایل نمی‌شود مگر جوانمردی كه خوی‌های او شرافتمندانه گردد، پس آنچه را كه او دستور دهد، روزگار از آن اطاعت می كند.

قواعد درس سوم

اَلمعرفةُ و النکرةُ

اَلاسم أِما معرفة و أما نکرة

و المعرفة تنقسم الی ستةِ اقسامٍ

معارِف شش بُود مُضمَر اشاره      علم ذواللام و موصول و اضافه 1- اَلعَلَم ( خاصّ ) :

 اسمي كه براي ناميدن اشخاص ، مكان هاي خاص و . . . . به كار ميرود .

مانند : الله ، بیروت ، دماوند ، علی ، فاطمه نکته : اسم های علم اگر تنوین یا « ال » داشته باشند باز هم معرفه از نوع علم می باشند . مانند : علیٌ ، الحُسَین

2- الضمیر - اعم از منفصل و متصل  

ضمایر متّصل رفعی چون شناسه فعل می باشند جزء معرفه ها به حساب نمی آیند . مانند : جلَستُم     تَذهَبنَ

3- الاشارة:

اشاره به دور : ذلك ، تلكَ ، أولئک اشاره به نزديك : هذا ، هذه ، هذانِ ، هذَینِ ، هاتانِ ، هاتَینِ ، هولاء اشاره به مکان : هنا ، هناك

برای اشاره به جمع غیر عاقل از «هذه» یا «تلک» استفاده می کنیم.

مثال: هذه اشجارٌ – تلک بیوتٌ

4- الموصول

خاصّ : الذی ، التی ، الّذانِ ، الّذینِ ، الّتانِ ، الّتینِ ، اللاتی عام ( مشترک ) : ‌من ، ما   

موصول نیازمند آن است که بعد از آن، «جمله» یا «شبه جمله‌ای» بیاید تا به وسیله‌ی آن معنایش کامل گردد که به آن جمله یا شبه جمله «صله» می‌گویند.

مثال: کتبتُ وظائفی التی امرتنی المعلمةُ بها.

اَخذتُ الکتب التی علی المنضدة

صله‌ی موصول حتما باید «ضمیر غایبی» داشته باشد که از لحاظ «جنس» و «عدد» با موصول منطبق باشد که به آن ضمیر، «عائد» می‌گویند و ممکن است مذکور باشد و یا محذوف.

مثال: هو الذی ارسل رسوله بالهدی.

       اللهم وقفنا لما تحب و ترضی.

ما، موصول عام و عائدش «ه» می باشد که بدون حذف، «تحبه – ترضاه» بوده است

5- المعرف بِال  

المُعلم ، القرآن ، الشَّجره

6- المعرف بالاضافة

در مضاف و مضاف الیه، هرگاه يك اسم نكره قبل از اسم معرفه ای بيايد ، به خاطر معرفه بودن اسم دوم ، اسم اوّل نیز معرفه مي شود.

مانند :هو صديقُنا فِی أیّامِ المدرسهِ جاهد اويسٌ فِي سَبيلِ اللهِ الحسنُ والحسينُ سيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنةِ

اما اگر در مضاف و مضاف الیه، يك اسم نكره قبل از اسم نکره‌ای دیگر  بيايد ، به خاطر نکره بودن اسم دوم ، اسم اوّل نیز نکره باقی می‌ماند. یعنی مضافِ نکره، به شرطی «معرف به اضافه» می‌شود که «مضاف الیه»، معرفه باشد.

مانند :بعدَ مدَّهٍ وصلتُ إلی بَیتِ العالِمِ . بعدَ : نکره است، چون به مدةٍ که نکره است اضافه شده، اما بیتِ : معرفه است، چون به العالم که معرفه است اضافه شده. - یک اسم، فقط یکی از سه حالت را می‌تواند داشته باشد و همزمان نمی‌تواند دو و یا هرسه حالت را باهم داشته باشد، که آن سه حالت عبارتند از:

1- الف و لام داشتن 2- تنوین داشتن 3- مضاف واقع شدن

ضمیرالفصل

ضمیر فصل، میانِ مبتدا و خبر و یا آنچه در اصل مبتدا و خبر بوده است قرار می گیرد و خودش از نظر ترکیب نقشی ندارد[10]. ضمیر فصل علاوه بر از بین بردنِ ابهام در معنای جمله موجبِ تأکیدِ مفهومِ جمله نیز می شود.

مثال: اَلـعاقِـلُ هـوَ الّذی یَستَـفیدُ مِن الـتـَّـجارِب .

تنها خردمند است که از تجربه ها استفاده می کند.

اَلنبی هو المعلم – همانا پیغمبر معلم است.


[1] - امْتَطَى: امْتِطَاءً [ مطو ] الدابَّةَ : سوار بر ستور شد .

[2] - جَنَى : ج أَجْنَاء و أَجْنِ : آنچه از ميوه كه چيده شود ، آنچه از عسل يا طلا كه بدست آيد .

[3] -حَزْم : سر و سامان دادن به كار

[4]غَزُرَ : غَزْراً و غَزَارَةً و غُزْراً الماءُ و غَيْرُهُ : آب و جز آن بسيار شد

[5] - اَقالَ: خلع كرد ، خلع يد كرد ، اخراج كرد ، عزل كرد ، كنار گذاشت ، منفصل كرد ( از خدمت )، از كار بركناركرد

[6] - عَثَرَ: لغزيد ، افتاد ، اشتباه كرد ، خطا كرد ، به خطا رفت

[7] - صَفَا : صَفَا : صَفْواً و صَفَاءً و صُفوّاً [ صفو ] : خوشحال و با صفا شد

[8] - خَطْب : ج خُطُوب : حالت ، هر امر كوچك و يا بزرگى و اغلب بر كارهاى ناپسنديده اطلاق مى شود

[9] - خَلَة : ج خِلَال و خَلَل [ خلّ ]: خوى

[10] - البته همیشه این‌گونه نیست که هیچ وقت نقش نداشته باشد. در اين موضوع آمده ايت كه (( ليس لضمير الفصل محل من الاعراب )) اين سخن بطور مطلق صحيح نيست مگر اينكه قطعا محلي از اعراب نداشته باشد بلكه گاهي چنين است و گاهي حتي واجب است محلي از اعراب به آن بدهيم مثل جمله (( كنت انت الرقيب )) در اين جمله حتما (( انت )) مبتدا و محلا مرفوع است . «این پاورقی برگرفته از وبلاگ آموزشكده دینی و عربي – سید حسن موسوی مجاب.

+

نوشته شده در جمعه بیست و دوم آبان ۱۳۹۴ ساعت ۷:۴۰ ب.ظ توسط عظيم قاهري مغاني  | 

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر